جدول جو
جدول جو

معنی وقت ناشناس - جستجوی لغت در جدول جو

وقت ناشناس
(مَ / مِ خوا / خا)
وقت ناشناسنده. کسی که مقام و موقع را تشخیص ندهد. مقابل وقت شناس
لغت نامه دهخدا
وقت ناشناس
جاورنشناس کسی که مقام و موقع را تشخیص ندهد مقابل وقت شناس
تصویری از وقت ناشناس
تصویر وقت ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حق ناشناس
تصویر حق ناشناس
آنکه حق نعمت کسی را فراموش می کند و پاس نمی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ فُ)
وقت نشناسنده. وقت ناشناس. رجوع به وقت ناشناس شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دی دَ/دِ)
کافر. کفور. (منتهی الارب). کنود. ناسپاس. بی سپاس. کافرنعمت:
وگر دیده زمین سازم که تا بردیده بخرامی
هنوز اندر ره عشقت بوم حق ناشناس ای جان.
سوزنی.
و گفتم دون است و بی سپاس و سفله و حق ناشناس که به اندک تغیر حال از مخدوم قدیم برگردد. (گلستان).
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(فُ / فَ)
وقت شناسنده. موقع شناس. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و وقت نشناس:
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد.
حافظ.
، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، منجم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). متنجم. ستاره شناس. هیوی. (ناظم الاطباء). عالم به علم هیأت، کسی که دم را غنیمت داند. ابن الوقت. (فرهنگ فارسی معین) :
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از وقت نشناس
تصویر وقت نشناس
کسی که مقام و موقع را تشخیص ندهد مقابل وقت شناس
فرهنگ لغت هوشیار
گاه شناس جاور شناس اوام دان کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد موقع شناس موقع ناشناس وقت ناشناس: (بسمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس بخلوتی که در اواجنبی صبا باشد) (حافظ)، عالم بعلم ساعات وفصول وازمنه، منجم ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند ابن الوقت: (بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند بیک پیاله می صاف و صحبت صنمی) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقت شناس
تصویر وقت شناس
((~. ش))
موقع شناس، مقابل وقت ناشناس، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه، منجم، ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت
فرهنگ فارسی معین
بی سپاس، کافرنعمت، کفور، ناسپاس، ناشکر، نمک نشناس
متضاد: حق شناس، سپاس گزار، شاکر، نمک شناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زمان سنجیدن، اندازه گیری زمان
دیکشنری اردو به فارسی